𝒩𝒶𝓈𝓇𝒾𝓃𝒩𝒶𝓈𝓇𝒾𝓃، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره
𝑀𝓎 𝒲𝑒𝒷𝒷𝑀𝓎 𝒲𝑒𝒷𝒷، تا این لحظه: 3 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره
👑𝒯𝒶𝓉𝒶𝓁𝒾𝓉𝓎 𝒢𝒾𝓇𝓁👑👑𝒯𝒶𝓉𝒶𝓁𝒾𝓉𝓎 𝒢𝒾𝓇𝓁👑، تا این لحظه: 4 سال و 26 روز سن داره
𝒜𝓂𝒾𝓇 𝒯𝒶𝓉𝒶𝓁𝑜𝑜𝒜𝓂𝒾𝓇 𝒯𝒶𝓉𝒶𝓁𝑜𝑜، تا این لحظه: 36 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

☕. . . 𝕹 𝖆 𝖘 𝖗 𝖎 𝖓 . . .☕

بودَنِتـ شُد آرامِشـِ قَلبـِ مَنـ💙🔗 𝓐

💛☀!!Good bye mordad_Hi shahrivar

1400/6/4 20:30
284 بازدید
اشتراک گذاری

مرداد ماه هم با همه خوبيا و بدي هاش تموم شد:)

آرزوم اینه كه این شهریور جورِ دیگه ای بیاد

آسمون نه مثل هر سال ،امسال جورِ دیگه ای آبی

آفتاب رو بوم خونه هامون جورِ دیگه ای بتابه

ابر‌ی اگه بارونیه، جورِ دیگه ای بباره

روزگار جورِ دیگه ای با ما

آدما جورِ دیگه ای باهم

زندگی‌‌ جورِ دیگه ای باشه

آرزوم اینه یه روز حالِ من جورِ دیگه ای باشه🙂✨

☀ ☀ ☀

متاسفانه نتونستم توي اين ماه اونطور كه ميخواستم چند مرحله برم بالا و كار خاصي انجام بدم🙃...

تنها كاري كه كردم ثبت نام تو كلاس رياضيات آسان و ادامه دادن زبان انگليسي و كره اي بود. الان سطح زبان انگليسيم Top Natch(1) هست و كره اي هم كه فعلا هنوز مبتديم😁

خيلي دوست داشتم تابستون اين سال برم كلاس گيتار، پيانو و يا هنگ دارم؛ مخصوصا گيتار، ولي خب... مامان و بابام مخالفت كردن🙂

💫27 تا 31 مرداد 1400💫

27 مرداد با مامانم رفته بوديم خونه عزيزم... من بعد از ظهر خوابم برد و عصر كه بيدار شدم ديدم بابام اومده دنبال مامانم و ميخوان برن خونه... فوري حاضر شدم كه منم برم ولي بخاطر اصرارات سيما موندم خونشون تا 31 مرداد 🚶🏻‍♀️

صبح 31 مرداد كه سيماييم ميخواست برگرده قزوين منم همراهش تا ايستگاه اتوبوس رفتم و وقتيم كه ميخواست سوار اتوبوس بشه حسابي بغلش كردم:)🫂💕 ميدونم كرونا هست ولي يك ماه ديگه دوباره كيوتمو ميبينم=)💖

بعدم از ايستگاه اتوبوس يك راست برگشتم خونه و ديدم مامانم پريز شيش تايي كامپيوترمو برداشته بخاطر اينكه زياد ميرم تو كامپيوتر😐💔 البتع من واقعا كاري واس انجام دادن ندارم... باشگاه تكواندومو كه چند وقته به مامانو بابام ميگن عوض كنن، عوض نميكنن!! كلاس طراحي هم بخاطر كرونا تعطيله... كلاس رياضيات آسانم بخاطر اينكه مهيار و متين (همكلاسي هاي كلاس رياضيات آسانم) كرونا گرفته بودن حدود 15 روز تعطيل بود و تازه از هفته ديگه شروع ميشه... كلاس زبان انگليسيمم كه با معلم زبانم دعوام شد ديگه نميرم و ميخوام يه پيج آموزش زبان انگليسي پيدا كنم و خودم ياد بگيرم... كتابخونه ها هم بخاطر وضع افتضاح كرونا و دلتا يه مدت بسته شدن، تفريح بيرون از خونه هم كه بخاطر كرونا نميريم!! واقعا هييييچ سرگرمي و كاري جز نقاشي كشيدنو موزيك گوش كردن و تمرين دنس و يادگيري زبان كره اي و آشپزي ندارم... كه البته الگو هاي نقاشيمو از كامپيوتر ميگيرم، دنس رو هم از رو كليپاي دنس تو كامپيوترم تمرين ميكنم، زبان كره اي رو هم از توي اينستاگرام كه اونم باز تو كامپيوترمه يادميگيرم و موزيك رو هم از كامپيوترم ميگوشم... نميخوام توجيح كنم ولي واقعا حق دارم كه زياد تو كامپيوتر برم!! وقتايي هم كه تو كامپيوتر نيستم هم از بيكاري انقدرررر تو خونه راه ميرم كه ديگه راه رفتن برام عادت شده و زانو هام شديدا درد ميكنن🙄

بعدشم ديدم كه مامانم ناهار درست نكرده و تصميم گرفتم خودم آشپزي كنم و رفتم از تو كتابخونه كوچولوي خونمون كتاب آشپزي پيداييدم و دست به كار شدممم😀👩🏻‍🍳🤝 قرمه سبزي پختم😅 ساعت 3 شروع به پختنش كردم و طرفاي ساعت 6 يا 6 ونيم بود كه آماده شد. چون بخاطر تتليتي بودنم و علاقم به حيوانات گياهخوارم توي قرمه گوشت نريختم😐😂 بعد آماده شدن خورشت خيليييي خوشگل تزيينش كردم ظاهر خورشت هم خيلي خوب بود ولي خب بعد اينكه خوردمش متاسفانه كلا حالم از هر چي قرمه سبزيه بهم خورد!!! 😑💔😂😂 اولين تجربه پخت قرمه سبزيم بود خوووو😑💔😂

شب هم با بابام شطرنج بازي كرديم كه دو بارشو بابام برد و يك بارشو من♟️🖤 بعدشم يكم تو حياطمون قدم زدم=)

💛 💛 💛

💫1 تا 4 شهريور 1400💫

صبح 1 شهريور بابام مداراكشو آماده كرد و رفت توي دانشگاه، رشته حقوق، ثبت نام كرد.📙🎓امثال هم به احتمال زياد بعنوان شهردار انتخاب شع🚶🏻‍♀️ قبل از ظهر اونروز هم مامانم يه پريز سه تايي بهم داد و دوباره تونستم برم تو كامپيوتر😁، البته سيم واي فاي رو هم برداشته بود كه اونو پس نداد😑 يكم با كامپيوتر سرگرم شدم و بعدشم واسه ناهار ماكاروني پختم🍝❤️ با اينكه اولين تجربه پخت ماكارونيم بود ولي خيلي خوشمزه شده بود😋 تا ماكاروني بپزه ظرفايي كه كثيف كرده بودمو هم شستم🥄

بعدازظهر هم مامانم خوابيد و منم با كامپيوتر مشغول شدم و بعدم يه دنس جديد ياد گرفتم حدودا يك ساعتي رقصيدم😁💃🏻 بعدم مامانم بيدار شد و منم طبق عادت مزخرفي كه پيدا كردم تو خونه راه ميرفتم:/ بعدش يه حس عجيبِ ترس مانندي خيلي بي دليل وجودمو فرا گرفتو دفتر خاطراتمو برداشتمو و شروع كردم به نوشتن... من به جز اين دفتر خاطرات وبلاگي يه دفتر خاطرات ديگه هم دارم كه همون يه دفتر خاطرات جمع و جور كيوته🙂 خاطرات قبلي دفتر خاطراتمو هم خوندم... هرچي ورق ميزدم يه خاطره قشنگ پيدا نميكردم:) آخه من هميشه سعي ميكنم قسمت خوب خاطراتمو تو وبلاگم بنويسم و قسمتاي بدشو كه قطعا از قسمتاي خوبش بيشترن رو تو دفتر خاطرات غير وبلاگيم بنويسم💁🏻 اگه هم بخوام تك و توك از خاطرات بَدَم اينجا بنويسم پست رو رمز دارش ميكنم😉 نزديك غروب هم بابام و عمم خواهر برادري رفتن باغمون😅💕 و من و مامانمم ديگه نرفتيم...

منم تو اتاقم آهنگاي تتلو رو گوش دادم تا وقتي كع بابام برگشت🎶☯️

دوم شهريور هم با كامپيوتر و اينا سرگرم بودم تا اينكه عصر مامانم سيم واي فايو هم پس دااادددد😀 و مني كه عين خر داشتم ذوق ميكردممم😂💃🏻 ولي هر كاري كردم واي فاي همه لامپاش روشن نشد:|  تا اينكه فرداي اونروز يعني 3 شهريور كه ميشه همين ديروز😐، مامانم بهم گف آي كيو دليل اينكه همه لامپاي واي فاي روشن نميشد  اين بود كه يكي از سيماشو وصل نكرده بودي😐 خلاصه بعدش مامانم اون سيمو وصل كرد و تونستم برم اينترنتتتت😆 اول كه رفتم اينستا سرم گيج رفت انقدررر كه فالووينگام پست گذاشته بودن حدود نصفشونو لايك كردم و دگ حوصلم نكشيد بقيشو بلايكم:/ بعدم خواستم بيام ني ني وبلاگ كه سايت مشكل پيدا كرده بود و نشد كه بيام تو وبم:| شب هم يكم كره اي يادگرفتم و تو پينترست چرخيدم و اينا...

امروز صبح هم ميخواستيم بريم خونه عزيزم كه من دل درد گرفتم و ديگه نرفتيم🤒 بعدشم من دوباره با كامپيوتر سرگرم شدم و تو سواحل اينستاگرام عشق و حال كردم😂💔 و كلي هم كليپ تتلو دانلود كردم...

🐤 🐤 🐤

الانم كه دارم خاطره مينويسم اونم با تماااااام جزئيات😐😂😅

خبببب ديگه حرفي ندارم

بووووص به فرق سرتون♡ گود بااااي()

پ.ن: از يه هيتر انيمه به يه اوتاكو تبديل شدمممم🌈🍙👘💙💜💛💚❤️✨

پسندها (9)

نظرات (11)


4 شهریور 00 21:35
آره برای منم سایت نی نی وب مشکل پیدا کرده بود☹
🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏
پاسخ
اوهوم داشت بروزرساني ميشد

4 شهریور 00 21:35
همیشه به خوشی😘😘😘😍😍😍
🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏
پاسخ
مرسي همچنين
زهرا‌بانوزهرا‌بانو
6 شهریور 00 0:38
به به عشق من پست گذاشتههه
بریم که داشته باشیم کامنتای آبجی زهرا رو
بریممممم؟؟؟
🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏
پاسخ
جوووون من فداتشم
زهرا‌بانوزهرا‌بانو
6 شهریور 00 0:40
وااای وااای وااای 
نسییی جون هنرمند ما چه کرده! هم قرمه سبزی هم ماکارونی؟! بابااااا ایول دختر. 
از این به بعد شام با تو خوردنش با ما. خودت که میدونی آبجی زهرات چقدر شکموعه (شوخی)
 
🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏
پاسخ
فدات عزيزدلم به تو كه نميرسم تو هنرمندي😀
چشمممم
آجي شكمو خودمي😂❤️
زهرا‌بانوزهرا‌بانو
6 شهریور 00 0:42
خوش به حالت نسی
من بعضی وقتا حتی زورم میاد بلند شم لامپ اتاقمو خاموش کنم چه برسه به اینکه بخوام یه دقیقه تو خونه راه برم 
منم همششش پای گوشی و لپ تاپم خخخ
🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏
پاسخ
عههه پس توهم از اون دسته انسان هاي گشاد روي اين كره خاكي هستي خخخخخ
من از بچگيم اين عادتو داشتم ولي امسال خيليييي شديد شده
منم ... البته الان سعي ميكنم كمتر برم تو كل روز حدود 4 يا 5 ساعت پاي كامپيو ترم
زهرا‌بانوزهرا‌بانو
6 شهریور 00 0:43
همیشه خوش باشی عشقولی
راستی امسال میری کلاس هفتم آره؟ 
🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏
پاسخ
مرسي كيوت همچنين
اره ميرم هفتم
AvaAva
6 شهریور 00 10:02
عه اوتاکو شدنت مبارک😐
هیتر انیمه بودی😐
اگه زودتر فهمیده بودم از وسط به دو قسمت مساوی تقسیمت میکردم😐
چرا گیر دادم به این ایموجی هه😐😐😐😐
🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏
پاسخ
مرسي: /
بلي متاسفانع: |
بيخوووود ميكردييييييي😐😂😂
بل😐
AvaAva
6 شهریور 00 10:07
منم همه زندگیم شده کامپیوتر راست گفتی مامان بابام هم اینستا کامپیوترم رو چون زیاد میرفتم توش بستن😐
بعدش میگن سایتش خراب شده رفتم کارآگاه بازی درآوردم مدارک سرچ هاشون رو پیدا کردم بازم ادعا میکنن اونا کاری نکردن😐
و منی که نمیدونم ادعا رو درست نوشتم یا نه😐
🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏
پاسخ
يني اين ننه بابا ها تا بچه هاشونو به چخ ندن ول كن نيستن😐
عه منم از اين كارآگاه بازيا در ميارم هرچند ننه بابام اصن كارشونو كردن نميگيرن😐💔😂
بلي درست نوشتي: |
زهرا‌بانوزهرا‌بانو
6 شهریور 00 10:34
آرهههه نسی جون
من به گشاد بودنم گفتم زکی. 
وای یعنی امسال وارد یه مقطع جدید میشی؟ چقدر خوب چقدر خوب! نمیدونی چقدررر برات خوشحال شدم آبجی. من عاشق کلاس هفتم و هشتم و نهمم بودم. امیدوارم برای تو هم همینطور عالی پیش بره. 
🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏
پاسخ
ولي كامنتات خيلي حس خوبي ميده بهم!!🙂🙂🙂
اصن خوده كلمه گشاد در وصفت عاجزه هان؟😂😂😂
اره وارد يه مقتع جديد ميشم. كي بزرگ شدم منننن اخه خودمم نفهميدم
عزيززززممممم من فداتشم مهربون
اميدوارم

6 شهریور 00 10:51
😍😘موفق باشی قشنگم
🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏
پاسخ
مرسي همچنيننن
زهرا‌بانوزهرا‌بانو
6 شهریور 00 12:21
فدامدات آبجی ناااااز و عزیییییز خودم
🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏
پاسخ
خدانكنه كيوتممم